مساله ثبات شخصیت از آن جایی که به مقولات و مباحث هستی شناختی و معرفت شناختی گره می خورد از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ در این میان، ملاک هایی که برای ثابت شخصیت ارائه شده است گرچه به لحاظ معرفت شناختی می توانند به کار ایند، اما از جهت هستی شناختی محل اختلافات جدی بوده و مستلزم بررسی نقادانه است. در باب جنبه وجودی بحث از هویت شخصیه، گروهی هرگونه منکر هویت و جوهر ثابت را برای انسان شده و به این ترتیب خود را از ارائه ملاک ثبات شخصیت نیز رهانیده اند؛ درحالی که مدافعان ثبات شخصیت نیز سه ملاک بدن، حافظه و نفس مجرده را به عنوان مبنای حفظ هویت شخصیه مطرح ساخته اند؛ از آن میان، ملاصدرا منکر ملاکیت بدن و حافظه در این خصوص است و نفس مجرده را ملاک ثبات و این همانی شخصی معرفی می کند. این در حالی است که قول به حرکت جوهری نفس توسط صدرا، زمینه طرح این شبهه می شود که اگر نفس در حرکت دائمی جوهری است، پس ثبات شخصیت که هر انسانی آن را احساس می کند و خود صدرا هم آن را قبول دارد، چگونه قابل تبیین خواهد بود؟ و ایا بین پذیرش توأمان این دو ادعا، تهافت وجود ندارد؟ به نظر می رسد که با تدقیق و تامل در اندیشه صدرایی و بیان تقسیمات مختلف حرکت جوهری می توان تهافت مذکور را ظاهری و قابل رفع دانست.